بازخوانی نقد | حکایت دریا
شاعرانه اما ناباورانه
سینماآنلاین: بخشی از نقدها و تحلیلهای فیلم «حکایت دریا» در اکران عمومی این فیلم بازخوانی شد.
به گزارش سینماآنلاین، کارگردان «حکایت دریا» تا پایان دههی۵۰ شمسی به عنوان منتقد در تلویزیون ایران حضور داشت و در سال ۱۳۵۱ اولین فیلم بلندش را بعد از دو فیلم کوتاه، ساخت. در طول ده سال مدیریت درپروژههای بزرگ سینمایی آمریکا و اروپا در قامت تولید و پخش از جمله «آخرین وسوسه مسیح» و «باغ وحش شیشهای» نقش بسزایی داشت.آخرین همکاری او در دوران مهاجرتش، همکاری با کمپانی اورسن ولز و اسپیلبرگ بود. بعد از بازگشت به ایران نزدیک به ۱۷ سال فیلمنامههایش ساخته نشد از آن جمله فیلمنامه «من ازعباس کیارستمی متنفرم». حالا «حکایت دریا»، فیلمی که روزهای آخر اکرانش را سپری میکند، به عنوان آخرین ساخته بهمن فرمانآرا به عباس کیارستمی تقدیم شده است. «حکایت دریا» سومین فیلم مهمی است که با تعطیلی موقت سینماها به صورت آنلاین اکران شده است ، فیلمی که منتقدان بسیاری را دست به قلم کرد.
صوفیا نصرالهی: چشم مسلح به سینما نیاز نیست تا تشخیص بدهیم «حکایت دریا» فیلم بدی است که از فیلمنامه تا اجرا دچار ضعفهای جدی است. مشکل این جاست که دربارهی فیلمی از بهمن فرمان آرا حرف میزنیم. یکی از پیشکسوتان مهم سینمای ایران که وقتی دههی هشتاد با فیلم «بوی کافور، عطر یاس» بعد از نزدیک به سه دهه به سینما بازگشت همچنان اثرش قدرت شگفتزده کردن مخاطب را داشت. در «حکایت دریا» بازیگران میآیند و دو سه دیالوگ روی هوا خطاب به هم میگویند و همین حضورها باعث شده یکی از پرستارهترین فیلمهای سالهای اخیر باشد و البته یکی از بیخاصیتترینهایشان. فرمان آرا در فیلمش روشنفکر ابتری را تصویر کرده که البته به نظر میرسد خیلی به او میبالد که خودش نقشاش را بازی کرده است. طاهری که باعث میشود از چه روشنفکر است بیزار شوید و به نظرتان آدمهای بیخاصیتی بیایند که گوشهای نشستهاند و فقط به جهان و زندگی با نفرت خیره شدهاند. این احتمالا بزرگترین مشکل فیلم است که طبعا از دیدگاه کارگردان و از فیلمنامه میآید اما در اجرا و کارگردانی هم چیز دندانگیری در انتظارمان نیست. حیرتانگیز است که فرمان آرا اجرایی تا این حد بد در فیلمش ارائه داده است. تقریبا شاهد بدترین بازیهای کارنامهی بازیگران فیلم هستیم. موسیقی ارکسترال حجیم پیمان یزدانیان خواسته تمام کمبودهای فیلم را بپوشاند و در نتیجه از جایی به بعد خوش تبدیل به یکی از نقاط ضعف فیلم میشود.
ساناز رمضانی: فرمان آرا، به جهان ناشناخته دور و برش نگاهی انداخته است و این بار بهجای خلق یک موقعیت طنز، سراپا در غم و تاریکی آن فرورفته است. این بار فرمان آرا، در غم کیارستمی و گلشیری و امثالهم، حکایت دریا را میسازد. فرمان آرا، مرثیهای در ستایش روشنفکران زمانهاش سروده است، اما این شعر به سینما نمیرسد. حکایت دریا بیشک تلاشی در جهت رسیدن به یک سینمای شاعرانه است. شعر شاید جاری باشد، اما سینما خیر. فرمان آرا، بهجای آنکه با تصاویر قصهگویی کند، به دیالوگ روی میآورد. فضای ذهنی و سوبژکتیو اثر، در میان دیالوگها زهر میشود و به هدر میرود. درواقع، حتی دیالوگها هم نمیتوانند معبری باشند برای انتقال پیام فیلم. دیالوگها، بیحوصله نوشتهشدهاند. بار احساسی ندارند و شعارهایی خستهکننده و کسلکننده هستند. درنهایت، حکایت دریا تنها یک مانیفست شخصی است. فرمان آرا، با حکایت دریا از مرگ خاموش و بیصدای روشنفکران میگوید. از طرد شدن و تنها شدن و از بیارزش شدن اندیشه. اما به شیوهای بهغایت حوصله سر بر و خستهکننده. فرمان آرا، در نقش نویسندهای که همنسلانش رفتهاند، از ارتباط با نسل جدیدتر بازمانده است و زندگی شخصیاش در معرض فروپاشی است، خود را روی پرده میآورد. او در جامعهای از اهمیت روشنفکر بودن سخن میگوید که غم نان دارد. در چنین جامعهای، پیام فلسفی فرمان آرا که هیچ تناسب زیبایی شناسانهای هم ندارد، چه جایگاهی میتواند نزد مخاطب داشته باشد؟ حکایت دریا با آشفتگیاش که آشکارا از ذهن آشفته فیلمساز میآید، درنهایت نه سینما است و نه فلسفه.
دبورا یانگ: خوشبختانه نماد گرایی بیش از حد در آثار قبلی این کارگردان مانند ترک کردن اتاق بعنوان یک واکنش احساسی ، کاهش پیدا کرده است. سبک فیلمبرداری به شدت ساده و بی تکلف فیلم به خوبی با قصه ی سرراست آن جور درآمده است. بنظر می رسد هدف فرمان آرا ایجاد یک فضای وسیع برای نقد ایران معاصر بوده است. عناصر تئاتر در فیلم نامه به وفور بکار گرفته شده و این در دیالوگ های دقیق و با هدف فیلم خودنمایی می کند. قطعه ی موسیقی متن فیلم که توسط پیمان یزدانیان ساخته شده در خلق فضای پر از غصه ی داستان که شنیدن آن همراه صحنه های رویایی که توسط کیوان مقدم طراحی شده و نماهای دریای غرق در مه توسط فیلمبردار اثر فرشاد محمدی گرفته شده ، بسیار تاثیر گذار است.
افشین علیار: «حکایت دریا» را پس از «دلم میخواد» باید ضعیفترین فیلم بهمن فرمانآرا محسوب کرد؛ اثری به شدت مغشوش و سردرگم از یک فیلمساز پیشکسوت، اما این ناباوری که از سوی مخاطب شکل میگیرد در میان فیلمسازانِ پیشکسوت اپیدمی است... «حکایت دریا» یک اثرِ دلی یا شاید حدیث نفس است؛ فیلمسازی که تلاش کرده پشتِ خیالهای شبهروشنفکرانش پنهان شود و مانیفست سیاسی اجتماعی صادر کند، اما در این میان حکایت دریا به اثری تکه و پاره بدل شده که فیلمسازش آنقدر برای بیان برخی ذهنیات ذوق زده بوده که مجبور به ادای غیرسینمایی جملاتِ حکیمانه به جای نوشتن فیلمنامه شده است، گویی او قواعد نوشتاری و اصول شخصیت پردازی و کارگردانی را فراموش کرده است. فرمانآرا در سطحیترین حالت ممکن بیبند و باری و بیاخلاقی را سبک زندگی شبهروشنفکران ترسیم میکند. این نگاه به نوعی پرتاب سر بالای آب دهان محسوب میشود. به رغم اینکه طاهر فقط یک تیپ تصنعی از روشنفکران است، اساساً این رویکرد از سوی فرمانآرا قابل قبول نیست. انگار او قصد توهین و تخریب داشته است. نگرش سیاسی فیلمساز آنقدر با ترس و البته با اغراق به دیالوگ تبدیل میشود که انگار فرمانآرا با این اثر قصد عقدهگشایی سیاسی داشته، اما کدام سیاست؟ فرمانآرا بیشتر از اینکه داستان فیلمش را بر اساس حرفهای بودن روایت کند، سعی کرده چارچوب داستانیاش را با غُرولند کردنهای شخصی جلو ببرد، به همین دلیل در محتوای فیلم نکتهای برای ارائه احساس نمیشود. حکایت دریا به هیچ وجه نمیتواند از یک اثر دلی فراتر برود. چینش موقعیتها بر اساس تفکر شخصی شکل گرفته است، بنابراین جدیت موقعیتهای به وجود آمده آنقدر سطحی و تصنعی است که مخاطب آن را پس میزند، اثر در تعلیق ژانری گرفتار میشود و اساساً آخر فیلم انگار با یک سریال خیانتی ترکیهای مواجهیم، برای همین حکایت دریا را نمیشود جدی گرفت، اضافه کنید که فرمانآرا چرا نقش طاهر را بازی کرده؟ اگر یک بازیگر این نقش را ایفا میکرد کمی از ضفهای فیلم کم میشد، بازی فرمانآرا آنقدر تصنعی است که اگر این فیلم در سینما اکران میشد، تماشاگران به نابازیگری او میخندیدند.
ارسال نظر